طنز میراکلس 🐞🐾🐞 ۲

برو ببین 😊
فقط آخری مال پیشی 🤣🤣🤣🤣🤣🐾🐾🐾
برو ببین 😊
فقط آخری مال پیشی 🤣🤣🤣🤣🤣🐾🐾🐾
سلام بچه ها اینو برای کسایی نوشتم که سوال ازم پرسیدن .....
من فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط فقط عاشق آدرینم
تنها کراشم آدرین هست حاضرم براش بمیرم😍😍😍😍
صفحه گوشیم
اگه واقعی بود می مردم براش ❤️❤️❤️🤤🤤🤤
چنتا عکس ازش میزارم
اگه واقعی بود ای خدااااااا 😍😍😍🥺🥺🥺🥺
اینم پیام مون به هم
شما هم دوستش دارین اگه
آره لایک کن
براش می میری کامنت کن
بای بای 💫👋🏼
برو بخون😊
آنچه گذشت:
مرینت :آدرین بیا تو اتاقم
آدرین :باش الان میام
ادامه داستان:
آدرین : رفتم طبقه بالا دیدم مرینت افتاده به گوشه وای نهههه آخه چرااااا😭😭😭😭😫😫😭😫😭
دیدم یه کاغذ افتاده کنارش سریع برداشتم و زنگ زدم... آمبولانس آمد و مرینت و بردن تو اتاق عمل
نمیدونستم چی کار کنم مامان و بابا مرینت که چینن
کی چی...
آها زنگ میزنم به الیا و نینو
مکالمهی نینو الیا آدرین:
آدرین:سلام😭
الیا :چیه چیزی شده
نینو :خب یه چیزی بگو دیگه
آدرین:م..م..مرینت 😭😭
الیا:باش باش الان میایم بیمارستان
نینو :کدوم بیمارستانی
آدرین : بیمارستان آدری (اسم زن شهردار مادر کلویی آدری بورژوا)
پایان مکالمه
ادامه داستان:
آدرین : داشتم تو راه رو راه میرفتم که یاد کاغذ افتادم
تو جیبم درش آوردم و دیدم ...
( اینو داخل برگه بود )
گابریل/مرینت/ناتالی/نینو/الیا
!و بعد زندگی آدرین!
نینو: رسیدیم تو بیمارستان که دیدم آدرین تو راه رو وایساده بود
الیا: سریع رفتیم پیشش
آدرین :تا آمدن من برگه و دادم دست نینو
نینو:وای این دیگه چیه🤯
الیا:مرینت اون... کجاست
آدرین:اتاق عمل 😭😭😭😭😭😭
پارمیدا: آدرین نگران نباش 😶
............................................................................
دکتر: آمدم بیرون واقعا حال خانم دوپن چنگ
خوب نبود 😔
رفتم جلو به کسایی که اینجا بودن گفتم حال مریض تون اصلا خوب نیست.
آدرین: هر چیزی بخوابد بهتون میدم.
دکتر میتونید برید ملاقات
این داستان ادامه دارد....
بای 😊
شرت پارت بعدی ۴ تا لایک
۱ کامنت
برو ببین لایک و کامنت فراموش نشه
خوشت آمد بگو تو کامنت ها تا بازم بزارم 🐞🐞🐞🐞🐾🐾🐞🐾🐞🐾🐞🐾
خب بریم سراغ خبر های خوب:
۱_فعلا ما تا ۶ فصل داریم ولی تا فصل ۱۰ ادامه خواهد داشت🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩(هورااا)
چون خود جرمی گفته که اگه اسپانسر زیاد بشه تا فصل ۱۰ ادامه داره.
مطمئنم اسپانسر هم زیاد میشن
.پس تا فصل ۱۰ رو منتظر باشید😉😉😉
.من حدس می زنم نهایتا تا ۱۰ سال دیگه همه ی فصل ها اومدن.خوش به حال اونا که تازه به دنیا اومدن🥺وقتی ۱۰ سالشون بشه همه ی فصل هارو باهم می بینن 😭😭😭ولی نم دونن ماها چقدر برای فصل ۴ داریم حرص می خوریم🤧
رقص لیدی باگ و کت نوار در بین ابر ها که عکسش منتشر شده که اتفاقا لیدی باگ پیشنهاد این رقص رو می ده.اصلن شما باورتون میشه؟💫💫
و رقص دوم ماله ادرین و مرینت خواهد بود که ادری بورژوا مادر کلویی دعوتشون می کنه و یا با لباس مبدل دختر کفشدوزکی و کت نوار و یا با لباس مجلسی که مرینت برای خودش و آدرین طراحی می کنه می رقصن.
وای خدایا😍😍😍
من یه جایی دیدم یه خبرو انگلیسی نوشته،رفتم ترجمه کردم این شد=رابطه دختر کفشدوزکی و گربه سیاه در آینده و قسمت ها تغییر خواهد کرد....اِ ...پس بگو چرا عکس هایی که جرمی منتشر می کنه فرق داره...یه بار شیپ مریکت نشون می ده و یه بار لیدی نوآر.....ولی حدس می زنم اول با شیپ مریکت شروع میشه. چون اون طوری که آدرین تو نیویورک پیش مرینت رفتار می کرد فکر کنم بیشتر از یه دوست براش اهمیت پیدا کرده.چه عجب آدرین سر عقل اومده و دیگه شیز جاست فرندش نیست😂
یه تئوری با حال که ممکنه شنیده باشید. گفتند لیدی باگ نگهبان هست و ما هم می دونیم.اگه اگه اگه روزی (شاید)از نگهبانی بر کنار بشه،حافظش پاک میشه ولی اگر دفتر خاطراتش رو بخونه چی؟؟؟اون همچی رو داخلش می نویسه.اگه بخونه خاطراتش بر میگرده. چی 🤯🤯
سلام این پارت خیلی کوتاه هست چون تو پارت بعدی قرار که ......
آنچه گذشت:که یه هو ..
ناتالی:آدرین پدر تو ارباب شرارت بود .و یکی اونو کشته
آدرین: چی اون
مرینت : آدرین آروم باش لطفاً
آدرین : سریع رفتم تو اتاقم وسایلم رو جمع کردم و ...
آدرین:مرینت میخوام چند روز برم هتل با من میای
مرینت :آدرین ،چرا هتل بیا خونه ی ما
مرینت : ناتالی راستی میراکلس پروانه چی
ناتالی: ببخشید ولی اون نبود
یکی اونو ورداشت همونی که گابریل رو کشت
آدرین :مرینت لطفاً زود بریم
چند وقت بعد:
مرینت: ادرین بیا تو اتاقم
آدرین :باشه دارم میام
آنچه خواهید دید:
آدرین: آخه چرااااا😭😭😭😭😫😫😫😫
شرت پارت بعدی 😉❤️💫
بعدی ۴ تا لایک
۲ تا کامنت
بای بای💫
آنچه گذشت:
از مرینت خواستگاری کردم و گفت آره (به طور خلاصه گفتم)
که یهو لوکا شرور شد .🥺
آدرین: دست مرینت و گرفتم و بردم تو یه کوچه خلوت و تاریک بهش گفتم راستش من
مرینت:تو چی عشقم
آدرین:من گربه سیاه هستم
(نکته :بعضی ها میگن کت نوار)
مرینت:خب راستش منم منم ..... منم لیدی باگم
(نکته : بعضی ها میگن دختر کفشدوزکی)
آدرین :وای واقعا؟؟؟
مرینت: اره 🫣🫣
آدرین:اخ جوووووووون 🥳🥳🥳
(و تبدیل شدیم)
پلک پنجه ها بیرون 🐾🐾🐾
تیکی خال ها روشن 🐞🐞🐞
و رفتیم تا لوکا ابر شرور (اسم دیگه ای به زهنم نرسید😂)
رو شکست بدیم .
همینجور که میجنگیدیم :
گربه سیاه:بانو من مراقبت باش ،لیدی باگ: باشه پیشی جون
و.....
دوتایی :بزن قدش
لیدی باگ:تا خواستیم بریم نادیا (خبرنگار پاریس) آمد و گفت برای فردا میخواد با ما مصاحبه کنه
گربه سیاه: بانو من لطفاً لطفاً لطفاً 🙏🙏🙏
لیدی باگ :آه ... باشه . گربه سیاه:مرسی❤️❤️❤️ مای لیدی
گربه سیاه: رفتیم تو یه کوچه باریک و برگشتی حالت عادی
هم دیگه رو بوسیدم و خداحافظی کردیم و برگشتیم خونه
(فردا نیم ساعت بعد از شروع کلاس)
خانم بوستیه: بچه ها برای مصاحبه لیدی باگ و گربه سیاه
میریم به اونجا مصاحبه حضوری هم میشه و آقای مدیر برای شما ها بیلیت گرفته
همه :اخ جوووووووون 🥳🥳🤩🤩
آدرین : به مرینت اشاره کردم که بریم و به بهونه دستشویی بریم تبدیل شدیم
مرینت : آدرین آخه دستشویی 🤨😅🤨
آدرین :آخه دیگه فکر بهتری ندارم
(نکته: اسمم پارمیدا هست
وقتی میگم پارمیدا یعنی خودم ) پارمیدا: آدرین خب این همه بهونه . آدرین:خب حالا
ادامه داستان:
(چند ساعت بعد موقع مصاحبه)
(الان مرینت رو صندلی ۲، آدرین رو صندلی ۱،
الیا رو صندلی ۳ و نینو رو صندلی ۴)
مرینت : ادرین بریم
مرینت و ادرین:بچه ها ما میرویم دستشویی
بچه ها :باش
مرینت :منو آدرین رفتیم بیرون تبدیل شدیم و آمدیم پیش نادیا
(نکته: وقت مدرسه مرینت اینا حضوری دارن تماشا میکنن
و همزمان پخش زنده هم هست)
لیدی باگ: پیشی زود باش ،و رفتیم و نشستیم رو صندلی های مخصوص رو صحنه
نادیا:سلام
گربه سیاه:سلام به تمام ترفداران 😉
لیدی باگ:سلام👋
نادیا......
گربه سیاه: همین جور داشتیم حرف میزدیم که نادیا گفت
نادیا:آیا شما همونطور که به زوج ابرقهرمان هستید
به زوج واقعی هم هستید 🤩
لیدی باگ:امممم
گربه سیاه:اره
نادیا:🤩🤩🤩 واقعااا
تماشاچیان : 🤩🤩🤩🤩🤩🤩
نادیا : یعنی عروسی کردین 😉
لیدی باگ:نه هنوز
گربه سیاه:بین خودمون بمونه ولی تازه چند روز پیش ازش خواستگاری کردم 😉🐞🐾🐞
نادیا: جواب چی داد 🤩🤩🤩
گربه سیاه:مثبت
(یادتونه که آدرین تو پارک از مرینت خواستگاری کرد)
بچه های مدرسه: هووووووراااااا😍😍😍😍
لیدی باگ:حالا پیشی نمیتونستی بزاری برا آخرش
گربه سیاه:نه بانو من
لیدی باگ :اد... (خواست بگه آدرین )
گربه سیاه:باشه بانو من خودتو ناراحت نکن
چون میدونی قلبم میشکنه💔
نادیا: پس واقعا عاشق همین
لیدی باگ:اره
نادیا:خب ممنونم که به اینجا آمدید خدانگهدار
گربه سیاه: تو گوش نادیا گفتم میخوام تا داری فیلم میگیری یه کاری کنم (متوجه میشوید😉)
و یه هو جلوی لیدی باگ زانو زدم گفتم به فرمایید بانو من (با گل رز قرمز و صورتی)
لیدی باگ:وای پیشی .... و گل و ازش گرفتم و و بغلش کردم
گربه سیاه:لیدی باگ آمد بغلم منم بغلش کردم و اینجا نادیا دست زد و دوربینها خاموش شد
لیدی باگ: بعد از چند دقیقه از بغلش آمدم بیرون و با هم رفتیم.
آدرین:خب با حالت عادی داشتیم برمیگشتیم سرجامون که الیا گفت پس کجا بودینننن👿👿👿👿
ما خندیدیم 🤣🤣 (آدرین و مرینت)
تو مدرسه: خانم بوستیه تکالیف رو به بچه ها داد
لایلا : مدرسه تموم شد از کنار مرینت رد شدم و بهش گفتم فکر کردی میزارن به آدرین برسی تا خواستم برم ..
آدرین:لایلا تو قرار نیست برای ما تصمیم بگیری 😃
مرینت : دست آدرین و گرفتم و رفتیم . آدرین گفت باهم بریم خونشون با ماشین و بعد منو میرسونه خونمون
آدرین:در ماشین رو برای مرینت باز کردم و رفتیم
وقتی رسیدیم دیدیم .....
این داستان ادامه دارد
منتظر رابطه عاشقانه مرینت و آدرین ۳ باشید👋👋🐾🐞
سلام
من مرینت هستم ۱۵سالمه و آرزوم اینه که یه طراح مد بزرگ بشم
سلام من آدرین هستم مادرم رو وقتی بچه بودم از دست دادم و الان پیش پدرم و منشیش ناتالی زندگی می کنم
مرینت : صبح از خواب پاشدم تیکی بهم صبح بخیر گفت و من هم همین طور
رفتم پایین صبحانه خوردم و به مدرسه رفتم
وقتی رسیدم دیدم همه دور خانم بوستیه(معلم) جمع شدن منم رفتم پیش آلیا (دوست صمیمی مرینت)
برگشت به نیم ساعت قبل.... امارت اگراست
آدرین:از خواب بیدار شدم به پلک سلام کردم رفتم صبحانه خوردم و سوار ماشین شدم که برم مدرسه تو ماشین همش به مرینت فکر میکردم همین طور به حرفای ناتالی که میگفت عشق رو نمیشه کنترل کرد....
زمان حال در مدرسه ✨
آدرین : رفتم داخل دیدم بچه ها دور خانم بوستیه جمع شدن رفتم جلو دیدم مرینت و الیا اونجا وایسادن
رفتم نزدیک خواستم مرینت رو 😘 ببوسم (از قبل همو دوست داشتن)
که مرینت ازم فاصله گرفت و سلام کرد منم سلام کردم
الیا :دیدم مرینت خودشو از آدرین دور کرد من حولش دادم جلو افتاد تو بغل آدرین
مرینت:مثل گرجه 🍅🍅🍅 شدم
ولی تا به خودم آمدم آدرین و بوسیدم 😘 آدرین: مرینت منو بوسید منم محکم بقلش کردم تا خواستم ببوسمش لایلا خودشو انداخت جلو (از لایلا متنفرم) نزدیک بود مرینت بیوفته که گرفتمش ...
الیا :دیدم مرینت محکم چسبیده به آدرین که یهو داد زدم ...
مرینت :الیا یهو داد زد مرغ عشقامون چسبیدن به هم دیگه 🤪
آدرین :وای همه داشتن مارو میدیدم
قیافه الیا 🥹🤩🥹
قیافه مرینت 😳😲😳
قیافه آدرین 😉🤗😉
قیافه لایلا 🤬👿
تو همین حال بودیم که خانم بوستیه : گفت برین کلاس میخوام جاهاتون رو تغییر بدم
همه :چشم ✊✊
رفتیم سر کلاس
مرینت : خانم بوستیه جای همه رو مشخص کرد به جز من و آدرین و الیا و نینو (دوست پسر الیا )
آدرین : خانم بوستیه منو مرینت و گذاشت پیش هم نیمکت اول و الیا و نینو پشت سر ما ..... مدرسه تموم شد و همه بجز منو مرینت رفتن بیرون خانم بوستیه به ما گفت بریم پیشش....
خانم بوستیه :آدرین تو واقعا مرینت و دوست داری
آدرین :اره
مرینت :😳
خانم بوستیه گفت نگران لایلا نباشید
مرینت :ما تشکر کردیم و رفتیم تو حیاط
لایلا :آدرین واقعا که 🤬👿🤬 و رفتم .
آدرین : رفتم پیش مرینت اون جلو در مدرسه بود بوستش کردم و بغلش کردم و خداحافظی کردم
( ساعت ۶عصر بود )
مرینت :
صدای زنگ گوشیم آمد آدرین بود جواب دادم
مکالمه مرینت و آدرین :
سلام مرینت .
سلام آدرین خوبی
مرسی
تو خوبی
مرسی
آدرین :میای بریم بیرون
مرینت :اره
(بعد مکالمه)
مرینت: رفتم جلو پارک آدرین هم رسید
کلی حرف زدیم آدرین منو بوسید که یهو ....
لوکا آمد (لوکا عاشق مرینته ولی مرینت مثل برادر روش حساب میکنه)
خواست با یه چوب بزنه به آدرین که من پریدم جلو داد زدم 😣 نننننههه
لوکا کپ کرده بود من دست آدرین و محکم گرفتم گفتم
لوکا برو من تورو دوست ندارم
لوکا :نههه تو مال منی و زدم تو گوش مرینت
که یهو ...
آدرین :من دیگه عصبانی شدم
گفتم دست از سر مرینت بردار و همون جا به مرینت گفتم (زانو زدم )
مرینت با من ازدواج میکنی
و یه انگشتر گرفتم جلوش 😍
مرینت اول کپ کرد بعد گفت آره
که یهو .....
ادامه دارد
رابطه عاشقانه مرینت و آدرین ۲